غزل رستمی غزل رستمی ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

تک ★ آسمون

سوسمار مهربان

روز خیلی گرمی بود، سوسماری با بچه‏هایش توی باتلاق کنار آبگیر تن‏شان را به گل می‏زدند. از گرمای هوا کلافه شده بودند. به طرف آب رفته و بدن‏شان را در آب خنک فرو بردند. احساس بهتری پیدا کردند و از آب خنک لذت می‏بردند. چند دقیقه‏ی بعد، صدای وحشتناکی شنیده شد. سوسمار به بچه‏هایش گفت: «شکارچی‏ها در حال نزدیک شدن هستند. بهتر است که دور شوید.» بچه سوسمارها سریع دور شدند. شکارچی‏ها نزدیک آبگیر رسیدند. یکی از شکارچی‏ها که اسمش بیل بود به دوستش، هری، گفت: «می‏توانیم کیف و کفش زیبایی از پوست این سوسمارها درست کنیم.» هری گفت: «امیدوارم امروز بتوانیم سوسمار ...
17 خرداد 1390

زنگوله پا

                                              زنگوله پا،کنار جو راه می ره زیر درختهای هلو راه می ره جست می زند روی دو پا می زنه زیر شاخه ها از رو درخت،چندتا هلو گیر می کنه به شاخ او باغ هلو که ساکته همیشه پر از صدای حرف و خنده می شه زنگوله پا،باغ را بهم می زنه شده درختی که قدم می زنه ...
6 خرداد 1390

ای مادر عـــــــــــــــزیز

روز مادر روبه همه مامانا تبریک میگم واسه مامانا هر روز روز مادره  مگه نه؟   ای مادر عـــــــــــــــزیز   ای مادر عـــــــــــــــزیز که جانم فدای تـــو                 قربان مهربانــــــــی و لطف و صفای تو هرگز نشد محبت یاران و دوستـــــــــــــــان                همپایه محبت و مهر و وفــــــــــــــای تو مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست                این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو آن گــــ...
5 خرداد 1390
1