عکس خواب غزل بعد از یک خستگی طولانی
غزل
سوسمار مهربان
روز خیلی گرمی بود، سوسماری با بچههایش توی باتلاق کنار آبگیر تنشان را به گل میزدند. از گرمای هوا کلافه شده بودند. به طرف آب رفته و بدنشان را در آب خنک فرو بردند. احساس بهتری پیدا کردند و از آب خنک لذت میبردند. چند دقیقهی بعد، صدای وحشتناکی شنیده شد. سوسمار به بچههایش گفت: «شکارچیها در حال نزدیک شدن هستند. بهتر است که دور شوید.» بچه سوسمارها سریع دور شدند. شکارچیها نزدیک آبگیر رسیدند. یکی از شکارچیها که اسمش بیل بود به دوستش، هری، گفت: «میتوانیم کیف و کفش زیبایی از پوست این سوسمارها درست کنیم.» هری گفت: «امیدوارم امروز بتوانیم سوسمار ...
زنگوله پا
زنگوله پا،کنار جو راه می ره زیر درختهای هلو راه می ره جست می زند روی دو پا می زنه زیر شاخه ها از رو درخت،چندتا هلو گیر می کنه به شاخ او باغ هلو که ساکته همیشه پر از صدای حرف و خنده می شه زنگوله پا،باغ را بهم می زنه شده درختی که قدم می زنه ...
ای مادر عـــــــــــــــزیز
روز مادر روبه همه مامانا تبریک میگم واسه مامانا هر روز روز مادره مگه نه؟ ای مادر عـــــــــــــــزیز ای مادر عـــــــــــــــزیز که جانم فدای تـــو قربان مهربانــــــــی و لطف و صفای تو هرگز نشد محبت یاران و دوستـــــــــــــــان همپایه محبت و مهر و وفــــــــــــــای تو مهرت برون نمی رود از سینه ام که هست این سینه خانه ی تو و این دل سرای تو آن گــــ...
نویسنده :
غزل
20:28